دل من تـنها بـود ،
دل من هرزه نـبـود ...
دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا
به کجا ؟!
معـلـوم است ، به در خانه تو !
دل من عادت داشـت ،
که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری
که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...
دل من ساکن دیوار و دری ،
که تو هر روز از آن می گـذری .
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه یک باغـچه بـود
که تو هر روز به آن می نگری
راستی ، دل من را دیـدی ...؟!!
شبیه برگ پاییزی ،
پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ،
ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ،
و این یعنی در اندوه ت و می میرم
در این تنهایی مطلق ،
که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!
من از شکستن می ترسم ....
^
^
نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم
چــادری شــد وصــله دار ، سر درش
عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر
فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است
قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است
اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)
السلام علیک یا ابا عبدالله .....