دل من تـنها بـود ،
دل من هرزه نـبـود ...
دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا
به کجا ؟!
معـلـوم است ، به در خانه تو !
دل من عادت داشـت ،
که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری
که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...
دل من ساکن دیوار و دری ،
که تو هر روز از آن می گـذری .
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه یک باغـچه بـود
که تو هر روز به آن می نگری
راستی ، دل من را دیـدی ...؟!!
شبیه برگ پاییزی ،
پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ،
ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ،
و این یعنی در اندوه ت و می میرم
در این تنهایی مطلق ،
که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!
من از شکستن می ترسم ....
^
^
این دفعه یکم کوتاهش میکنم
:
still stood there screaming
fearing no one would listen to you
they say empty canes rattle the most
more the voice of you
hearing only what you wanna hear
not only hearing what you like
you
you take it all yourself but remember
misrey is lovecompany
سلام رفیق خوبی وبلاگ خیلی خوبی داری به سایت من هم سر بزن در مورد فروش اکانت رپیدشیر و مگا آپلود هستش خوشحال میشم ببینمت فعلا بای